جفری(بابای الکس): اون چیبود؟! لزلی: فلش نور. تینا(مامان نیکو): شایدم انعکاسی از عصا بود! ویکتور(بابای چیس): پس چیز مهمی نبود؛ شما برید. منم دستگاهو جمع میکنم میام. (همه میرن) ویکتور : درو باز میکنه- دستینی:لطفا بذار بیام بیرون! من یه دختر ۲ ساله دارم! لطفا! ویکتور: عصبی درو میبنده- تو نباید هنوز اینجا باشی! [عصر همون روز دیده بود که دستگاهکار نمیکنه] فرداش-> تلوزیون: جسسد دستینی گنزالس کنار دریا پیدا شد! پلیس در حال... کارولینا: تلوزیونو خاموش میکنه و به دستینی زنگ میزنه- نه نه نه...امکان نداره...کلیسانجاتش داد...قرار نبود بکشش... | الکس : اخبارو دیده و پیامی از نیکو گرفت و رفت خونه ی نیکو-
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
این عالیهه
حیح
وای...لیاقاشبیشترازکامنتاشه
:]
بیوتیفول(:
_تهتا
*تهته
پرفکتبود
فرصت؟